Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مهر»
2024-04-30@02:13:59 GMT

روایت عملیات خیبر و فرود اشتباهی بین نیروهای دشمن

تاریخ انتشار: ۱۸ فروردین ۱۴۰۳ | کد خبر: ۴۰۰۷۱۵۰۷

روایت عملیات خیبر و فرود اشتباهی بین نیروهای دشمن

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب دوجلدی «به اروند رسیدیم» شامل خاطرات جانباز کریم نصر اصفهانی فرمانده تیپ قمر بنی‌هاشم (ع) پیش از پایان سال ۱۴۰۲ توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر و به‌تازگی عرضه شده است.

این‌کتاب دوجلدی با تحقیق و تدوین مرتضی مساح، زندگی و کارنامه جنگی سردار کریم نصر اصفهانی از جانبازان دوران دفاع مقدس را شامل می‌شود که در آن‌دوران، فرماندهی تیپ قمر بنی‌هاشم را به عهده داشت و اسفند ۱۳۶۲ در عملیات خیبر مجروح و جانباز شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

جلد اول این‌مجموعه، بخشی از خاطرات سردار نصر را از دفاع مقدس در برمی‌گیرد و بازه زمانی آن از سال ۱۳۵۹ شروع شده و تا ۱۳۶۷ ادامه دارد. در جلد دوم هم مخاطب این‌خاطرات، با نحوه گسترش و استحکام تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم(ع)، چگونگی جانباز شدن و مراحل درمان راوی، آشنا می‌شود. خاطرات پس از جنگ و شرکت در انتخابات شورای شهر اصفهان هم از دیگر موارد و گفته‌هایی هستند که کریم نصر اصفهانی در جلد دوم خاطراتش بیان کرده است.

عناوین مندرج در جلد دوم خاطرات کریم نصر اصفهانی از این‌قرارند:

«عقد؛ ازدواج»، «عملیات والفجر ۴»، «عروسی»، «عملیات خیبر»، «سفر به آلمان»، «بازگشت به ایران»، «دانشکده دافوس آموزشی تهران»، «سفر به مشهد با خانواده»، «سفر به چابهار»، «عملیات والفجر ۸»، «سفر به مشهد با دافوس»، «سفر به کره شمالی»، «عملیات کربلای ۴»، «عملیات کربلای ۵»، «بعد از حسین خرازی»، «سفر به سوریه»، «سفر به سنندج»، «ملاقات با امام خمینی (ره)»، «پایان جنگ»، «سفر خانوادگی به سوریه»، «سفر به انگلستان»، «دریافت درجه از دست رهبری»، «حج واجب»، «تولد فرزندم مهدی»، «دو سال سخت»، «حضور در شورای شهر»، «سفر به کربلا»، «حج عمره»، «راویان»، «فهرست منابع» و «تصاویر».

در قسمتی از جلد دوم این‌خاطرات می‌خوانیم:

در عملیات خیبر مسئول ادوات تیپ قمر بنی‌هاشم (ع)، حسین صادقی بود و ما مجبور بودیم علاوه بر نیرو، تعدادی سلاح مثل مینی کاتیوشاها را هم روی قایق سوار کنیم، قایق‌های دوموتوره که معروف بودند به عساکره، چون آقای عساکره، هماهنگ‌کننده و تهیه‌کننده ادوات سپاه بود. در یکی از جلسات، من از حسین صادقی پرسیدم: «این‌تجهیزات و عساکره که تحویل دادن، خوب هست؟» گفت: «بله، عالی. ما سوار عساکره می‌شیم، گازش رو می‌گیریم و می‌ریم.» ناگهان همه زدند زیر خنده، چون خود آقای عساکره هم در جلسه حضور داشت.

عملیات خیبر ساعت هشت‌ونیم شب سوم اسفند ۱۳۶۲ توام با غافل‌گیری دشمن آغاز شد. من صبح روز بعد از شروع عملیات با لباس سپاه و مجهز، قبل از هرکاری با یک بالگرد ۲۰۵ همراه با سرهنگ امیر جلالی فرمانده هوانیروز و یک کمک‌خلبان و یکی از بچه‌های اطلاعات قرارگاه نصرت، که به منطقه اشراف داشت برای شناسایی به منطقه‌ای رفتیم که شب قبل، بچه‌های تیپ ۲۱ امام رضا (ع) عمل کرده و سرپل را گرفته بودند. بالگرد با سرعت از روی منطقه عبور می‌کرد و راهنمای مسیر از روی کالک و تطابق با منطقه، مسیر و آبراه‌ها را به من نشان می‌داد. همین‌طور که پیش رفتیم، بالگرد کم‌کم سرعت و ارتفاعش را کم کرد. من پایینِ بالگرد را نگاه کردم، تعدادی مرد سیاه‌پوست شبیه سودانی‌ها دیدم. بالگرد آن‌قدر پایین آمد که پایه‌های ان به زمین برخورد کرد و گردوخاکی هم بلند شد. همان‌موقع به سرهنگ امیر جلالی گفتم: «فکر کنم اومدیم تو عراقیا.» سرهنگ تا متوجه شد آن‌ها عراقی هستند و یک‌آبراه به‌سمت راست منحرف شده، گاز بالگرد را گرفت و ارتفاعش را زیاد کرد. آن‌روز، معجزه‌وار از وسط عراقی‌ها جان سالم به در بردیم. البته دلیلش هم این بود که هم خودمان غافلگیر شده بودیم و هم عراقی‌ها و آن‌ها فکر می‌کردند ما از خودشان هستیم، برای همین واکنشی نشان ندادند و حتی یک‌شلیک هم به‌سمت ما نکردند. تصمیم گرفتیم به پد بالگرد برگردیم؛ چون دشمن بیدار شده بود و بازگشت مجدد ما به منطقه خطرساز بود؛ هم برای خودمان، هم برای کل عملیات.

من به قرارگاه مرکزی رفتم و گزارش سردرآوردن از وسط عراقی‌ها را به محسن رضایی، غلامعلی رشید و رحیم صفوی دادم و فرماندهان قرارگاه هم گفتند با قایق‌هایی که دارید نیروهایتان را حرکت دهید.

جلد اول «به اروند رسیدیم» با ۳۲۷ و جلد دوم هم با ۳۳۶ صفحه چاپ شده است. هر دوجلد نیز ۸۰ هزار تومان قیمت دارند.

مراسم رونمایی از این‌کتاب روز سه‌شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس برگزار شد.

کد خبر 6070496 صادق وفایی

منبع: مهر

کلیدواژه: عملیات خیبر تیپ قمر بنی هاشم ادبیات دفاع مقدس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس دفاع مقدس جنگ تحمیلی جنگ تحمیلی محسن رضایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یحیی رحیم صفوی غلامعلی رشید کتاب و کتابخوانی معرفی کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رژیم صهیونیستی اسرائیل محمد مهدی اسماعیلی سوریه راهپیمایی روز قدس انقلاب اسلامی ایران کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دمشق سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بزرگداشت فردوسی صنایع فرهنگی قمر بنی هاشم عملیات خیبر دفاع مقدس جلد دوم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۴۰۰۷۱۵۰۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سلیمانی عملیات‌هایی داشته که هیچ ژنرال آمریکایی نداشته!

استنلی مک‌کریستال، یکی از ژنرال‌های چهارستاره قدیمی آمریکا درباره حاج قاسم می‌گوید: « ما زمانی که برای مقابله با ایرانی‌ها تلاش می‌کردیم، سلیمانی را مورد بررسی قرار دادیم. او را زیرنظر گرفتیم. وقتی در میدان جنگ است، بسیار کاریزماتیک است و در محیط‌های مختلفی، عملیات داشته که هیچ ژنرال آمریکایی با هر میزان آزادی عملی، نداشته است و کارهایش را با آرامش و اثربخشی فوق‌العاده انجام می‌دهد.»

 به گزارش ایسنا، روزنامه شهروند نوشت: استنلی مک‌کریستال، یکی از ژنرال‌های قدیمی آمریکایی است که این روزها یا در کشتی تفریحی‌اش به سر می‌برد یا پای بازی گلف است. چنان اعتباری بین آمریکایی‌ها دارد که برای دیدارش باید به چندین نفر مراجعه کنند تا با این ژنرال چهارستاره صحبت کنند. او درباره حاج قاسم می‌گوید: «من از چیزهایی که مشاهده کردم، می‌توانم بگویم او بهترین کسی است که آنها دارند. ما زمانی که برای مقابله با ایرانی‌ها تلاش می‌کردیم، سلیمانی را مورد بررسی قرار دادیم. او را زیرنظر گرفتیم. وقتی در میدان جنگ است، بسیار کاریزماتیک است و در محیط‌های مختلفی، عملیات داشته که هیچ ژنرال آمریکایی با هر میزان آزادی عملی، نداشته است و کارهایش را با آرامش و اثربخشی فوق‌العاده انجام می‌دهد.»

اما برای اینکه معنای عمیق این نوع تعریف و تمجید دشمن از یک سردار بزرگ ایرانی را درک کنید، باید به انواع خاطرات درباره حاج قاسم مراجعه کنید. ماجرا به‌ویژه وقتی قابل تأمل می‌شود که پای صحبت‌های خودِ سردار بنشینید. کتاب «ذوالفقار» (برش‌هایی از خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم به همت علی اکبری مزدآبادی) دقیقا چنین فرصتی را برای شما فراهم می‌کند. کتابی که حاج قاسم در آن از صحنه‌های عجیب‌وغریب نبرد می‌گوید و هشت سالی که با شجاعت و ایثار گذشت. آنچه در ادامه می‌خوانید، بخش‌هایی از این کتاب است.

فرماندهان جلوتر از نیروها
نیروهای ما از ارتفاعات ٢٠٢تا ارتفاعات عین‌خوش و ارتفاعات ابوغریب را اشغال کردند و می‌رفتند به طرف دهانه ابوغریب. آتش توپخانه‌های ما روی ارتفاعات ابوغریب بود و زودتر می‌رفتیم تا تنگه ابوغریب را ببندیم. نخستین بار یکی استیشن به ما داده بودند و نخستین ساعتی بود که سوار این ماشین شدیم. من به اتفاق مهدی کازرونی و سیدغضنفر تهامی که بیسیم‌چیِ من بود و حسن دانایی‌فر که آن روز به‌اتفاق شهید زین‌الدین، مسئولیت اطلاعات از شاوریه تا عین‌خوش را داشتند و حسن مسئولیت آمادگی و اطلاعاتی محور دشت‌عباس و عین‌خوش را به‌عهده داشت، چهار نفری داخل ماشین نشستیم و جلوتر از نیروها حرکت کردیم. برای اینکه خودمان را به دشمن برسانیم. روی جاده خاکی از ارتفاعات به طرف پایین که روی نقشه به تنگه ابوغریب می‌رسید، راه افتادیم و از دور، تأسیسات چاه‌نفت را دیدیم و یقین کردیم که به ظرف ابوغریب می‌رویم.

ماشینی که داخلش بودیم تکه‌تکه شد!
رسیدیم به چاه‌نفت. چهار تا پنج نفر عراقی جا مانده بودند که آنها را اسیر کردیم و یک نفر را کنار اینها گذاشتیم و خودمان ادامه دادیم که برویم به طرف ابوغریب. وقتی مقابل تنگه رسیدیم، ارتفاعات از دو طرف می‌آمد و جاده از وسط ارتفاعات عبور می‌کرد. به محض اینکه حسن خواست بگوید تنگه ابوغریب، انتهای ستون عراقی‌ها مشغول عبور کردن بود و ما هم آن موقع جوان بودیم و زیاد اعتنایی نمی‌کردیم و به‌سرعت پشت سر ستون تانک می‌رفتیم که خودمان را برسانیم به ستون تانک. در یک ماشین تنها بودیم. همین که گفتیم تانک، انفجار عظیمی رخ داد. ماشین رفته بود روی مین ضدخودرو، مین منفجر شد. تمام ماشین تکه‌تکه شد.

احساس کردم صورتم سوخت...
عکس ماشین هست. توی تکه‌های ماشین ما چهار نفر در هوا معلق‌زنان افتادیم روی زمین و واقعاً عجیب بود. اگر عکس ماشین را ببینید، غیرقابل تصور است که در این ماشین کسی زنده بماند. حسن نصف سر پایش قطع شد، من صورتم سوخت و مقداری ترکش ریز به‌صورتم خورد و مهدی پایش زخمی شد. عمده ما زخم‌های کوچکی برداشتیم؛ درحالی‌که حداقل زخم آن صحنه باید قطع شدن پای کامل باشد. هیچ‌کس تصور نمی‌کرد زنده باشیم. با انفجار ماشین، همزمان پشت سر ما از جاده آسفالت، احمد متوسلیان با ماشین رسید و قبل از آن، یک آمبولانس برای نجات ما آمد که رفت روی مین و همه سرنشینان آن کشته شدند. بعد بچه‌ها رسیدند و ما را منتقل کردند به بیمارستان دزفول. این آخرین روز عملیات فتح‌المبین بود.

دشمنی که صددرصد آماده بود
قبل از عملیات «بیت‌المقدس» (که منجر به آزادسازی خرمشهر شد)، سه عملیات در صحنه جنگ در جنوب انجام شده بود؛ عملیات «ثامن‌الأئمه»، عملیات «طریق‌القدس» و عملیات «فتح‌المبین». دیگر زمینی در جنوب، غیر از زمینِ خرمشهر باقی نمانده بود که بخواهد عملیات در آن انجام بگیرد. عملاً وقتی فتح‌المبین تمام شد، دشمن مطمئن بود عملیات بعدی برای خرمشهر است. اطمینان صددرصد داشت، لذا خودش را برای این کار آماده کرد. این یکی از مشکلات ما بود. منتها سه اتفاق افتاد که باعث پیروزی ما شد. یکی از آن ویژگی‌ها، طراحی عملیات بود.

هیچ طراح جنگی در دنیا نمی‌تواند!
الان بیش از ٣٠سال از جنگ گذشته است (زمان روایت این خاطره، ٣٠سال از جنگ گذشته بود) اما اگر دویست سال دیگر هم از جنگ بگذرد و همه طراحان دنیا جمع بشوند، نمی‌توانند طرحی جامع‌تر از عملیات بیت‌المقدس طراحی کنند. جامع‌ترین طرح بود، البته این طرح، طرح بسیار متوکلانه‌ای بود، متهورانه و شجاعانه. طرحی طراحی شد که نیرو را نیمه‌شب از کارون عبور بدهد، بعد در طرح خودش پیش‌بینی کند این نیرو بدون اینکه با دشمن درگیر شود، ٢١کیلومتر در شب پیاده‌روی کند، خودش را از بین دشمن برساند به جاده استراتژیک اهواز-خرمشهر... چنین طرحی در طراحی، قدرت می‌خواهد، جسارت می‌خواهد چنین اقدامی. خدا رحمت کند شهید بزرگوارمان، حسن باقری را. خیلی انسان بی‌نظیری بود. فکور بود. هیچ دانشگاه و دانشکده‌ نظامی نرفته بود اما خدا در وجود این جوان، دنیایی از فکر و توکل و قدرت قرار داده بود. حسن باقری، انسان عجیبی بود.

بیست و چند روز بی‌خوابی!
نکته دوم سرعت عمل بود. دشمن باور نمی‌کرد در چهلم عملیات فتح‌المبین، این عملیات آغاز شود. بیست و چند روز این عملیات استمرار داشت. آن چهره‌ها دیدنی بود. چهره‌های پر از دوده باروت، پر از خاک، یک گرد چند سانتی خاک روی همه این چهره‌ها نشسته بود. چهره‌هایی که عموماً مجروح بودند و زخم داشتند. همین شهیدحاج احمد متوسلیان، روی برانکارد، بعدا توی آمبولانس، در صحنه میدان، عملیات را اداره می‌کرد. در ذهنم هست بدون استثنا، فرماندهان مجروح بودند؛ خسته هم بودند. بیست روز بگذرد و شما حتی دو شبانه‌روز نخوابید! بیست‌وچندروز پیوسته جنگ، بدون هیچ خوابی، بدون اینکه یک کسی بتواند یک دراز عادی در صحنه بکشد! من دقیقا چهره‌ها در ذهنم هست. آمدیم کنار همین سه‌راه حسینیه.‌ آنجا جلسه‌ای بود... وقتی این جلسه در آنجا شکل گرفته بود، آن جلسه و آن تصاویر دیدنی بود، آن چشم‌ها دیدنی بود. آن گردن‌هایی که حرف‌نزده به یک طرف می‌افتاد، دیدنی بود و کسی واقعاً نمی‌تواند آن حقیقت را نشان بدهد.

با چه رویی برگردیم؟
در همین جلسه بود که حسن باقری اعجازی انجام داد... به‌دلیل خستگی فوق‌العاده بچه‌های رزمنده، همه فرماندهان بحث‌شان این بود که ما نیاز به یک تنفس داریم، یکی دو هفته، سه هفته، تجدید قوا بشود، نیروی جدیدی وارد جنگ بشود، بتوانیم کار را تمام کنیم. تقریباً اتفاق‌نظر وجود داشت. حسن باقری بلند شد ایستاد، گفت: «کجا برویم؟ ما بیست روز است که به مردم‌مان می‌گوییم خرمشهر در محاصره است. با چه رویی می‌خواهیم برگردیم؟» مفصل صحبت کرد. صحبت‌های حسن، جوّ جلسه را عوض کرد.

١٥ هزار اسیر، شوخی نیست!
عملیات، سه شب صورت گرفت. آن عملیاتی که خداوند پیروزی بزرگ را به ما نشان داد و نصیب کرد. من همیشه در ذهنم هست که چه شد در روز آخر عملیات که آن اتفاق معجزه‌آسا افتاد؟ بیش از ١٥هزار نفر اسیر شدند. شوخی نیست. شما یک جمعیت ١٥هزار نفری را جلوی چشمت بیاور، ١٥هزار نفر جوان، رزمنده، جنگنده، مجهز و مسلح، درحالی‌که با عقبه‌خودش ارتباط دارد، اینها همه بیایند تسلیم شوند! حالا غیر از هزاران نفری که به رودخانه اروند زدند، برخی‌ها را آب برد، برخی موفق شدند خودشان را به آن طرف رودخانه برسانند و...

کامیون کامیون اسیر می‌آوردند...
آن‌قدر عدد اسرا زیادی بود که توصیه همه فرمانده‌هان این بود که کسی به اسرا نزدیک نشود. چراکه بچه‌های ما توی آنها گم می‌شدند. تخلیه آنها بیش از یک روز و نصفی طول کشید. کامیون کامیون می‌آمدند اسرا را می‌بردند، تخلیه می‌کردند. در جنگ ما، یکی از جامع‌ترین صحنه‌هایی که می‌توان آن را به اندازه یک جنگ به نسل‌ها ارائه کرد، عملیات بیت‌المقدس است. در یک جنگ نامتقارن، بهترین ایده و الگوی موفق بود. لذا این پیروزی حاصل شد و خداوند قلب امام را خوشحال کرد و آن عبارت‌های حمدگونه بر زبان امام جاری شد.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • همدلی نیروهای مسلح مثال‌زدنی است
  • استقرار بالگرد نیروهای مسلح در استان ایلام ضروری است
  • جلد سوم تاریخ شفاهی دفاع مقدس به زودی چاپ می‌شود
  • نیروهای ارتش ترکیه مورد حمله عناصر «پ.ک.ک» قرار گرفتند
  • روایت یک کارگردان از فیلمسازی در نوجوانی/ چیزی جز گوشی لازم نیست
  • سلیمانی عملیات‌هایی داشته که هیچ ژنرال آمریکایی نداشته!
  • روسیه دشمن اسرائیل است | روایت بلومبرگ؛ نگرانی فزاینده اسرائیل از گسترش همکاری‌ نظامی ایران و روسیه
  • شهید شیرودی خلبان تیزپرواز آسمان ایران
  • رکورددار بالاترین پرواز با بالگرد در جهان به روایت آسمان غرب
  • رکوردار بالاترین پرواز با بالگرد در جهان به روایت آسمان غرب